سید محمد جواد تقویسید محمد جواد تقوی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات بزرگ مرد کوچک

اولین ذوق های مادرانه

چهارماه و 20 روزه بودی. آخرین روزهای اسفند 91. خیلی ناراحت بودم. به خاطر سرفه های تو. داشتم میبردمت دکتر. تا اون روز قل نخورده بودی. با این حال از ترسم هر وقت تو رو می ذاشتم روی تخت، وسط تخت قرارت می دادم. اون روز هم گذاشتمت وسط تخت. داشتم با ناراحتی لباس هام رو می پوشیدم و  ناراحت بودم که چرا تو اینقدر مریض می شوی. یکدفعه چشمام افتاد به تو که به شکم افتاده بودی روی تخت و داشتی دست و پا می زدی تو نمیدونی که چه ققققققققققققققققققققققدر ذوق کردم اصلا انگار یادم رفته بود سرفه های پی در پی تو رو البته این  عکس مربوط به چند روز بعد از اون روز  است. (دومین بار که قل خورد)   ...
11 مرداد 1392

آرزوهایم...

محمدام سختی ها انسان را می سازد و من و پدرت ساخته دست این استاد بزرگ زندگی هستیم من دوست دارم که تو نیز به دست این استاد بزرگ سپرده شوی اما...  اما تو وقتی به دنیا آمدی که رفاه نسبی خانه ما را فرا گرفته است ولی قرار نیست که همه کودکانی که در رفاه نسبی  هستند لوس و وابسته و دست بسته بار بیایند ای کاش ای کاش بتوانم تو را انسانی حکیم تربیت کنم تمام آرزویم برایت همین است و می دانم که آرزوی پدرت هم همین است اما شاید شاید راه هایمان با هم فرق کند شاید تصور من و او از انسان حکیم با هم تفاوت داشته باشد  
11 مرداد 1392

برای تو ...

برابت آرزو ها دارم و داشته ام آرزوهای دیروزم برای تو بیشتر از آرزوهای امروزم بود هیچ دردسری را از تو در تصورم نبود نمی دانستم بودنت، تنها نبودن من است  و من چه اخت با تنهایی ام بودم و امروز له له یک دقیقه تنهاییم ولی.. ولی چه لذتی دارد تو را داشتن... ...  
3 مرداد 1392